آثار باستانی استان قزوین

بایگانی

چند لغات قزوینی

يكشنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۸، ۰۴:۴۰ ب.ظ
  • اَدی بودی = رابطه‌ی پنهانی
  • اسکلیدن = پاره شدن
  • اُشقونج = ریواس
  • اُشکو زدن = لک مانده شدن
  • اَقُزُه = به‌قدری؛ به‌اندازه‌ای
  • اُکُرمَه = گریه و زاری فراوان
  • اَلَمبه = دراز، به بلندی تیر
  • اَنقَصداً یا بَراَنقَص (عن قصداً، بر عن قصد):از روی قصد؛ عمداً
  • اِینود = غریب رفتار
  • آتیشَه رِکَه = جرقهٔ آتش؛ آتیش پاره
  • آخوره = آبخوره، زیرزمین
  • آلا بینیم = زودباش!
  • آلا قِر قِر = زودباش دیگر / هرچیز سست و بی دوام و ظاهرفریب
  • آهان دیه = بله دیگه
  • بادیَه = کاسه؛ بشقاب
  • بالام جان = عزیزم
  • بامبَه زدن = تو سری زدن
  • ببم = پسرم
  • ببم جان = پسرم
  • بِجَه بِجَه = جنب و جوش فراوان؛ جهیدن زیاد
  • بچُرّی = بی عرضه گی
  • بدگِل = زشت
  • بَستو = کوزه
  • بودبودک = کنایه از بچه ای که پیش فعالی دارد
  • بیدملقی = بید مجنون
  • بیلگ = مچ دست
  • پُخُم بَک = بی خاصیت
  • پرپین کردن = دعا خواندن
  • پسینه = گنجه
  • پَشّام کردن = در خواب کلافه شدن
  • پلو = مچل
  • پول = یکن
  • پَیاده مِشم = پیاده میشم
  • پیتاندن = پیچاندن (بپیت = بپیچ)
  • تاس = (از) وسایل حمال
  • تاسَه کردن = دلتنگ کسی شدن
  • تَخِتمه = قاطی کردن (غدا)
  • تخیدن = خوردن، کوفت کردن
  • تس‌انبله = آدم شل‌وول (بعضی جاها: شکم)
  • تُس‌باغه = بچه پررو
  • تَکَل = تایر
  • تُنُکَه = شلوار کوتاه زنانه
  • تَنگامه = تنگنای وقت
  • جان به سر = کلافگی
  • جان عزیر = جان دوست
  • جرماغ = چنگ زدن
  • جِزّه جگر زدن = آتش گرفتن دل
  • جیکُ پیک = وسایل تزئینی
  • جیله = ریزه و کوچک
  • چاچولک باز = خیلی زرنگ
  • چاچَه = حوضچهٔ کوچک آب
  • چاشنه بند = در درس به جایی نرسیدن
  • چاغالَه = بادام و زردآلوی تازه و کال
  • چرپاندن = به‌زور جا دادن، کتک زدن
  • چرت‌گوز = آدم مدعی
  • چُرّیدن = چکیدن
  • چَشته خور = بد عادت
  • چشماشه درآوردن = خیره شدن تیز به کسی
  • چُغُوریی = چاله
  • چقّری = چاله
  • چُمبه = چوب کوچک کشمش
  • چیس میه؟ = چیه مگه؟
  • خاگینه = غذایی با تخم مرغ و شیره
  • خانه مانده = کنایه به دختر ازدواج نکرده
  • خَجَّه خبرچین = آدم دهن لق
  • خرتلاق = خرخره
  • خرتلاق = گلو
  • خَرّه = گل لای کف حوض
  • خَرَّه به سر = خاک بر سر
  • خُسرک = مادر شوهر
  • خُسیدن = وا دادن
  • خُولِ وِیل = کج و کوله
  • خیدیگ = قلقلک
  • د بیا د = بیا دیگه
  • دار دار کردن = عالم آدم را خبر کردن
  • دَخو = لقب دهخدا (ساده دل)
  • دِردو = آدم جلب
  • دسه زن = ناخنک زدن
  • دُکّان = مغازه
  • دَمَخیز = ضعیف‌کشی/ سراشیبی
  • دُندُک = نوک پرنده
  • زابرا = سرگشته
  • زِرتاب = آبکی
  • زرت‌زرت = دائماً، به‌صورت مداوم
  • زِرتینه = یهو
  • زرد اَنبو = کمبود ویتامین دار
  • زُفکُنه = اُردنگی
  • زق‌زق = سر و صدا کردن
  • زُمرقه = مشت
  • زیبیلدانی = آشغالی
  • زینگیله = یک مقدار کم (چند انگور به هم چسبیده)
  • زیوار = پایه؛ قائمه
  • زیویل (زیبیل) = زباله، آشغال
  • ساپ = نخ/ دل‌درد
  • سانجو = دل‌درد
  • سَخسی = بستو
  • سِرتق = پررو
  • سرعقب کردن = دنبال کردن
  • سُماق بالان = آبکش
  • سِندِ سال = لحنی از سن و سال
  • شونقور مونقور = حالت چشمان خمار و خواب‌آلود
  • طناف = طناب
  • غَلافشَه = دختر سربه‌هوا؛ شیطان
  • غلاق = کلاغ
  • فَتیله = فیتیله
  • فِق‌فِق = پرش‌های عصبی پوست؛ تیک عصبی
  • فقو= ترش‌مزه
  • قاخنج = درده دادن
  • قایم قُدَه (ا) = فامیل شوهر که در کار عروس دخالت می‌کنند
  • قبرقه = پهلو و قسمتی از سینه
  • قَتَره = کوتاه و کوچک
  • قِر و قمیش = ادا درآوردن
  • قرساقش برنمی‌داره = دلش نمی‌خواد، حال نمی‌کنه
  • قیش = کمربند
  • قیماق = سرشیر
  • کش‌پنتور = کرمک (وسیله‌ای در دوچرخه)
  • کَشکَرک = نوعی پرنده
  • کفنا = گرسنه
  • کُلدک = چندلایی کردن
  • کوته‌نَنگ = کم‌عقل، شیرین‌عقل
  • کوسَگلین = لباس مخصوص قزوینی‌ها در گذشته دور
  • گران‌گاز = گران‌فروش
  • گُسنه = گرسنه
  • گُـلُـمبه = برآمده
  • گوز بالا گوز = دست گل به آب دادن
  • گوز کردن = کمر خمیدگی
  • گوگال = سوسک سیاهی که در فصل بهار و تابستان است
  • لال اَوا = لالمونی گرفتن
  • ماچ = بوس (مصافحه کردن)
  • مفرش = زیرانداز هنگام خوردن غذا در خانه
  • نادِنجی = لحنی از ناودان/ ناآرامی و بی‌قراری‌های کودک
  • نمرَه = شماره تلفن
  • نیم‌زگیل = در نیمه‌باز
  • واج انداختن = به هوس انداختن
  • وَخمیات (وخمیاد) = قبرستان
  • وِندر = زشت، پرو، عنکبوت سیاه (در تداول مردم قزوین) سخت سیه‌چرده و استخوانی
  • وِیدل = آدم بدغذا یا وسواسی
  • ویشگال = کندکاو کردن
  • هُر هُر = دلهره داشتن، استرس
  • هُرّی دِلِم رِخت = تو دلم خالی شد، مضطرب شدم
  • هکّه ور = زورگو
  • هوشتک = سوت
  • هولَ وَلا = دستپاچه شدن، هول به جان افتادن
  • یَخه کردن = خِفت کردن
  • یه قر بخوریم= گشتی بزنیم
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۱۰/۲۲
مجتبی چالی

نظرات  (۴)

خیلی خوب بود کاش یکم گسترده ترش کنید 

۲۸ خرداد ۰۰ ، ۲۱:۵۲ فاضل الوندی

تس باغه مگه نمیشه لاک پشت؟

 

چه قدر بانمکه خدا ما اینهمه استفاده میکدیم نمیدونستیم مخصوص قزوینه

اکثر کلمات آن ترکی هستند ک ب زبان فارسی اضافه شدند بعضی کلماتم آوا یا تغییر لحن داده شده اند و بعنوان لهجه قزوینی معرفی شدند

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی